یا جناب علی

"به نام حضرت دوست"
11 رجب بود، از نگهبانی زنگ زدند، خانومی باهاتون کاردارند، خواهش کردم راهنمائی شون کنند. چند دقیقه بعد وارد شد، احوالپرسی کردیم و نشست. پرسیدم:
- "چه کاری ازم برمیاد؟"
- می خوام به بیمارای نیازمندی که میان مجموعه شما برا دارو کمک کنم، هر چند خیلی زیاد نیست.
- یه دنیا برامون باارزشه، شماره کارت داروخونه ها و توضیحات لازم رو دادم.
بلند شد برای رفتن، یهو یادم افتاد:
- راستی، چطور شد اومدین پیش ما؟
- ماه رجبه. به خاطر "جناب علی"، به خاطر ننجون و بابا جون
سوال رو تو چشام دید.
- از بچگی، اسم "حضرت علی" رو از ننجون و باباجونم می شنیدم.
یه خانوم خوشرو با پیرهنای قدیمی، چارقد سفید و یه سنجاق سفت زیرگلوشون و یک مرد لاغر، با صورتی آفتاب سوخته و دست های پینه بسته. سال های آخر دولا دولا راه می رفتند، هر بار می خواستند بلند شوند، دستشون رو می گرفتند به زانوشونو می گفتند: یا "جناب علی"
کشاورز جزء بودند و محصول کمی داشتند، اونم فقط سال هایی که آبسالی بود.
آخرای تابستون می رفتیم انگور چیدن.
برگشتنی، لوده های انگور رو می ذاشتن دوطرف حیوون و روشم یه غربیل پرانگور، برای بچه های کوچه و فامیلایی که باغچه نداشتند...
راه می افتادیم سمت ده، بچه ها ذوق کنان و بعد هم تقسیم انگورا...
هیچ وقت ازشون نپرسیدم " این کارها" رو از کی یاد گرفتید؟؟
همیشه این کلامشون توی ذهنمه.
اینو گفت، شماره کارت و تلفن ما رو گرفت، خداحافظی کرد و رفت.
از خودم پرسیدم این نام برای تو یادآور چیست؟
پاسخ اومد:
- نیکی، دست گیری، امید و ...
یا علی گفتیم و ...
ارسال نظر